سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 89 بهمن 7 , ساعت 8:54 صبح

خدا کند بیایی که جان من رسیده به لب
کشیده روز بختم به شب
بیا که در دلم برپا شود شکوه آشنایی
نشسته ام به راهت که بر من افکنی یک نگه
فدای آن دو چشم سیه
فروغ زندگی در دل فکن ،به معجزه نگاهت
چه سرنوشت تلخی در انتظار من بود
ز عشقت همه درد و ناکامی به روزگار من بود
برای آخرین بار نسیم این چمن باش
منم همیشه تنها به یاد تو ، تو هم به یاد من باش
اگر هرچه دیدم ، ملامت شنیدم
چو نای نی در این گوشه نالیدم ، به خاطر تو بوده
اگر ز این جدایی ، ندارم رهایی
کشیده کار عشقم به رسوایی ، به خاطر تو بوده
به سنگ غم بزن بر دلم ، که بشکند چو ساغر دلم
بگرید آسمان بر حال من ز سوز این ترانه
خدا کند بیایی که جان من رسیده به لب
کشیده روز بختم به شب
بیا که در دلم برپا شود شکوه آشنایی
در این سکوت خاموش ، لب از گلایه ها بسته ام
به جز تو از همه خسته ام ، به پای عهد خود با من بمان
مرا مکن فراموش
چه سرنوشت تلخی در انتظار من بود
ز عشقت همه درد و ناکامی به روزگار من بود
تمام وجودم بود عاشق تو
گمان من یقین شد که دل هرگز نبوده لایق تو
اگر هر چه دیدم ، ملامت شنیدم
چو نای نی در این گوشه نالیدم ، به خاطر تو بوده
درخت بهانه نیارد جوانه
به روی شاخه هایی که بشکسته چه سازم آشیانه
به سنگ غم بزن بر دلم ، که بشکند چو ساغر دلم
بگرید آسمان بر حال من ز سوز این ترانه



لیست کل یادداشت های این وبلاگ